آنچه در پی میآید درنگی است بر معنای عزت و عزت مداری در فرهنگ اسلامی و نمونه اعلای آن یعنی،جهاد حسینبن علی(ع) و خاندان مطهرش.
«عزت» به معناى آن حالتى است که انسان را مستحکم و شکستناپذیر مىسازد و نمىگذارد آدمى در پیچ و خم زندگى، مقهور عوامل درونى و بیرونى شده و شکست بخورد. به همین جهت، به زمین سختى که نفوذ ناپذیراست «ارض عزاز» و به چیزى که وجودش کمیاب باشد، «عزیزالوجود» مىگویند.
در قرآن کریم نیز واژه «عزّت» هم در معناى فوق به کار رفته است، مانند: «فان العزّه لله جمیعاً» همه عزتها از آن خداست، و هم به معنای «صعوبت و سختى» ، مانند «عزیز علیه ما عنتم» سخت و گران است بر او رنج شما. نیز به معناى «غیرت و حمّیت» آمده است، مانند: «بل الذین کفروا فى عزّه وشقاق» بلکه آنها که کافر شدند گرفتار غیرت (جاهلانه) هستند، و همچنین در معناى «غلبه و سیطره» نیز به کاربرده شده، مانند: «و عزّنى فى الخطاب» در سخن گفتن بر من غلبه کرد.
اساساً فرهنگ قرآنى انسان مسلمان را از پذیرفتن هر نوع ذلّت و خوارى، تسلیم فرومایگان شدن، اطاعت ازکافران و فاجران نهىمىکند؛ تا آنجا که حتّى در فقه ما، یکى از موارد جواز تیمّم با وجود آب، آنجاست که اگرانسان بخواهد از کسى آب بگیرد و همراه با منّت، ذلت و خوارى باشد، در اینجا نمازگزار مىتواند به جاى وضو تیمّم نماید تا ذلّت طلب آب از دیگرى را تحمل نکند.
اگر در قرآن کریم، تمسخر و تحقیر دیگران، فحش و ناسزاگویى، منّت گذاشتن و امثال آن ممنوع اعلام شدهاست، از علل مهم آن این است که عزّت و کرامت انسانها در هم نشکند. نیز این که بر اساس آداب اسلامى انسان مسلمان حق ندارد نقاط ضعف، عیوب و گناهان خود را نزد کسى افشا و اظهار نماید، علاوه بر پیشگیرى از اشاعه فحشا، به خاطر حفظ عزّت نفس است.
اگر قرآن مىفرماید عزّت خواستن از غیر خدا ممنوع است و عزت را خدا مخصوص خود و رسولش و مؤمنان دانسته، نیز تعریف و تمجید ستمگران از گناهان کبیره شمرده شده، به خاطر این است که افراد ناشایست عزیز و افراد شایسته ذلیل نگردند.
در بینش اسلامى ریشه همه زشتىها، ستمگرىها، تبهکارىها و گناهان «ذلّت نفس» معرفى شده و بهترین راه اصلاح این امور نیز عزت بخشى به جامعه اسلامى و عزت آفرینى در افراد جامعه است. امام على(ع) مىفرماید: «کسى که گرفتار پستى و ذلت نفس باشد، به خیرش امیدى نداشتهباش.»
در فرهنگ قرآن عزّت بر 2 گونه است: یکى عزت ممدوح و شایسته، چنانکه خداوند متعال را به عزیز توصیف مىکنیم و دیگرى عزت مذموم و آن نفوذ ناپذیرى در مقابل حق و تکبّر از پذیرش واقعیات مىباشد، و این عزّت در حقیقت ذلّت است!
«عزّت» در فرهنگ عاشورا
عزّت به عنوان یک خصلت متعالى نفسانى و به معناى نفوذ ناپذیر بودن، صلابت نفس، شکست ناپذیرى، مقهور عوامل بیرونى نشدن، کرامت و والایى روح انسانى، در مقابل واژه ذلّت قرار دارد که به معناى تن به پستى و دنائت دادن، ستمپذیرى، زیر بار منّت رفتن و تحمّل سلطه باطل است.
از زیباترین خصلتها و روحیّاتى که در عاشورا تجلّى کرد، جلوههاى گوناگون عزّت بود. دودمان بنىامیّه مىخواستند ذلت بیعت با خویش را بر حسین بن على(ع) تحمیل نمایند، ولى روح بلند حسین(ع) و یارانش این ذلّت و فرومایگى را تحمّل نکرد. با توجه به آیه 10 از سوره فاطر که مىفرماید: «کسى که خواهان عزتاست [بداند] عزت یکسره از آن خداست.» خداوند متعال در آیه یاد شده تأکید مىکند که تنها باید عزت را از خداوند متعال خواست، چون عزت در ملک خداوند است و انسان در پرتو پرستش خدا و تسلیم شدن در برابر او به عزتمندى مىرسد. امام حسین(ع) با توجه به آیه یاد شده در پاسخ یزیدیان فریاد برآورد : «هیچ گاههمانند انسان هاى پست و ذلیل، دست بیعت با شما نخواهم داد.»امام(ع) در یکى از
شور انگیزترین سخنانش در کربلا فرمود: «یزیدبن معاویه مرا میان کشته شدن و ذلت مخیّر نمود، ولى من هرگز جانب ذلت و خوارى را نمىگیرم .» بعد در ادامه فرمود: «این را خدا و رسول و دامان پاک عترت و نفوس باعزّت نمىپذیرند. من هرگز اطاعت از ستمگران را بر شهادت عزّت بخش ترجیح نخواهم داد. به خدا قسم آنچه را از من مىخواهند (ذلت و خوارى را) نخواهم پذیرفت تا اینکه خدا را آغشته به خونخویش، دیدار نمایم.»
این سخن بلند و حیات بخش اوست که در رجزخوانىهاى روز عاشورایش مىفرمود: «مرگ نزد من از ننگ و خوارى برتر است.» و الهام گرفته از آیه 18 از سوره منافقون است که مىفرماید: «و عزت از آن خدا و رسول او و مؤمنان است، ولى منافقان نمىدانند.» براساس این آیه عزت و سعادت هیچگاه با ولایت کافران و منافقان به دست نمىآید و خداوند متعال هر گونه ولایت کافران و مشرکان را بر مؤمنان نفى کرده و مىفرماید: «و خداوند هرگز براى کافران، راهى [براى چیرگى] بر مؤمنان ننهاده است.» (نساء/ 141)
همچنین امام حسین(ع) دردعاهاى بلندشان به ما آموختند که چگونه طلب عزت نماییم: «اللهم و فى صدور الکافرین فعظّمنى و فى اعینالمؤمنین فجلّلنى و فى نفسى و اهل بیتى فذللّنى ، خداوندا مرا در نزد بیگانگان عظیم و عزّتمند و در نزدمؤمنین بزرگوار و در نزد خودم حقیر و بدور از تکبّر گردان.» قرآن کریم در آیه 139 سوره نساء تأکید مىکند:«همانانى که کافران را به جاى مؤمنان، دوست خدا بر مىگزینند، آیا مىخواهند از آنان عزت و آبرو بجویند، با این که همه عزتها از آنِ خداست.»
فرهنگ عاشورا میآموزاند اگر دستیابى به عزّت راهى جز مرگ و کشته شدن نداشته باشد، باید این راه راپیمود تا به ساحل شرافت و عزّت برسیم. از آیات یاد شده نیز بر مىآید که کافران و مشرکان در منطق و گفتوگو و روابط سیاسى، اجتماعى، نظامى، اقتصادى، اجتماعى و... هیچ گونه برترى و ولایتى نسبت به مؤمنان و مسلمانان واقعى نخواهند داشت و حق هیچگونه سلطهاى ندارند.
امام حسین(ع) پس از برخورد با سپاه حرّفرمود: «من از مرگ، باکى ندارم، مرگ راحتترین راه براى رسیدن به عزت است. مرگ با عزت، حیات ابدىاست؛ و زندگى ذلتبار، مرگ واقعى است. آیا مرا از مرگ مىترسانید؟ چه خیال باطلى، هرگز از ترس مرگ، ظلم و ذلت را تحمل نمىکنم. درود بر مرگ در راه خدا. شما با کشتن من نمىتوانید شکوه و عزت و شرافت مرا از بین ببرید. هیچ هراسى از مردن ندارم.»
امام حسین(ع) این روحیّه زیباى عزتمند را به اصحاب و یاران و فرزندانش نیز منتقل نمود. لذا مىبینیم قاسم بن الحسن در آن بیان زیبایش مىگوید: «وقتى زمامداران نظام ما افراد فاسدى همچون یزید و ابن زیاد باشند، در این صورت مرگ براى من از عسل شیرینتر و زندگى با ستمگران مایه ننگ و خوارى خواهد بود.»
و حضرت عباس پذیرفتن امان نامه ابن زیاد را ننگ و ذلّت ابدى تلقى نموده و به شدّت ردّ مىنماید، درصورتى که اگر مىپذیرفت جان سالم به در مىبرد، فریاد برآورد: مرگت باد اى شمر! نفرین خدا بر تو و امان توباد. از من مىخواهى که زیر بار ستم و ذلت تو بروم و از یارى امامم دست بردارم؟ و با این بیان خود ثابت کرد: «عزت از آن خدا و رسول او و مؤمنان است، ولى منافقان نمىدانند.» (منافقون/ 8) امام حسین(ع) در آخرین لحظات وداع نیز خطاب به کودکان خردسالش فرمود: «پس از من دشمن شما را اسیر مىکند، ولى هرگز ذلیل نمىشوید.
او شما را به اسارت مىبرد، ولى نمىتواند به ذلّت بکشاند؛ شما خاندان عزت، کرامت و شرافت هستید.» و در واقع آن حضرت به آیه 59، سوره نساء جامه عمل پوشانید که مىفرماید: «اى کسانى کهایمان آوردهاید! از خدا و پیامبر خدا و اولوالامر، پیروى کنید، پس اگر در امرى، اختلاف داشتید آن را به داورى خدا و رسول خدا بگذارید اگر به خدا و قیامت ایمان دارید، این کار نیکو و پایانش نیکوتر است.»
امام سجاد(ع)در خطبه آتشین شام، خطاب به رژیم بنىامیه فرمود: «اى یزید! خیال کردهاى با اسیر گرفتن ما و به این سو و آن سو کشیدنمان، ما خوار و ذلیل شدهایم و تو عزیز و شریف گشتهاى؟! به خدا قسم، نه یاد ما محو مىشود؛ و نه وحى ما مىمیرد؛ و نه ننگ این حادثه از دامان تو پاک مىگردد.»
یکى از درسهاى حیاتبخش عاشورایى این است: فرد مسلمان هم باید عزیز زندگى کند و جامعه اسلامى باید با عزت و سربلندى به پیش برود. عزّت فردى را خود فرد باید پاسدارى نماید و عزّت اجتماعى را در درجه نخست حاکمان و زمامداران جامعه باید حفظ نمایند. در تفکّر عاشورایى، نه فرد حق دارد عزت و آقایى خود را ؛ بفروشد و زیر بار حقارت و ذلّت برود و نه جامعه.
از فلسفههاى مهم جهاد در اسلام همانا حفظ عزّت جامعه اسلامى است و یکى از فلسفههاى دعا و نیایش نیز براى حراست از عزّت و آبروست، تا از غیر خدا طلب نکنیم و همه حوائج و نیازهایمان را تنها از خداوند مطالبه کنیم، زیرا «... فلله العزة جمیعا؛.... عزت یکسره ازآنِ خداست.»جمعى از اصحاب خدمت رسول گرامى اسلام عرض نمودند: بهشت را براى ما ضمانت نما، فرمود: «به شرط این که هیچگاه دست نیاز به سوى مردم دراز نکنید و عزت و کرامت نفس خود را از دست ندهید .»
در تفکر اسلامى هر چیزى که زمینهساز ذلت مىشود، مورد نهى قرار گرفته است. چنان که قرآن کریم چنین عزتى را ذلت دانسته و درباره کافران مىفرماید: «ولى کافران گرفتار غرور و اختلافند.»(ص / 2) حتى عزیزى که عزتش از غیر خدا باشد در واقع ذلیل است، حضرت على(ع) مىفرماید: «عزیزى که عزتش از غیر خدا باشد، ذلیل است» در تفکر حسینى، شکستى که براى دستیابى به عزّت باشد، شکست نیست، بلکه پیروزى واقعى است. لذا امام حسین(ع) در روز عاشورا مىفرماید: «اگر کشته شویم، هرگز شکست نخوردهایم، در این راه ما را شکستى نیست .»
آن آموزگار بزرگ عزّت و افتخار در نخستین خطبهاى که هنگام ورود به کربلا ایراد نمود، چنین فرمود: «منمرگ را جز سعادت و خوشبختى نمىدانم و زندگى با ستمکاران را جز ملامت و نکبت و بدبختى نمىبینم.»
او مرگ با عزّت را زندگى واقعى مىدید و زندگى با ذلت را مرگ و نابودى مىدانست و در واقعمصداق حقیقى نفس مطمئنه است که خداوند متعال درباره او مىفرماید: «تو اى روح آرام یافته به سوىپروردگارت باز گرد در حالى که هم تو از او خشنودى و هم او از تو خشنود است، پس در سلک بندگانم و دربهشتم وارد شو.» (فجر/30 - 27)
ابن ابى الحدید معتزلى مىگوید: « حسین(ع) چون نمىخواست تن به ذلت بدهد و مىدانست که ابن زیاد اگر هم او را نکشد، به خوارى و ذلّتش خواهد کشاند، شهادت را بر چنین زندگى ای برگزید. او شخصیّتى بود کهستم پذیرى را ننگ و عار مىدانست.»
شیعه حسین بن على(ع) باید معناى مرگ و زندگى را از مولایش بیاموزد که، چگونه وقتى لشکر ابن زیاد راه را بر کاروان آن حضرت بست، و ایشان را به مرگ تهدید نمود، فرمود: «چگونه مرگ و مردنىکه براى دستیابى به عزت و شرف و احیاى دین باشد، راحت و سبک است. مرگ در راه شرافت و عزت جز زندگى ابدى و جاوید نیست و زندگى همراه با خوارى و ذلّت جز مرگ و فنا نیست .» و به این ترتیب آن حضرت عزت را تنها از خداوند متعال خواست.